به گزارش خبرگزاری «حوزه»، کتاب «چهل داستان و چهل حديث» اثری از آقای عبدالله صالحی است که برای هر کدام از 14 معصوم در کتابی مستقل، به بیان داستان های گوناگون پرداخته که منتخبی از این داستان ها در شماره های گوناگون تقدیم علاقمندان می گردد.
مورّخين شيعه و سنّى در كتاب هاى خود حكايت كرده اند:
شقيق بلخى در سال 149 به قصد حجّ خانه خدا، عازم مكّه معظّمه گرديد، هنگامى كه به قادسيّه رسيد جوانى را ديد كه تنها و بدون همراه به سوى مكّه رهسپار است؛ ولى او را نشناخت .
شقيق گويد: با خود گفتم : اين جوان از طايفه صوفيّه است ، كه از مردم كناره گيرى كرده تا او را نشناسند، من وظيفه خود مى دانم كه او را هدايت و راهنمائى كنم .
همين كه نزديك آن جوان رفتم ، بدون اين كه با او سخنى گفته باشم ، مرا مورد خطاب قرار داد و اظهار نمود:
اى شقيق ! خداوند در قرآن فرموده است : اجتنبوا كثيرا من الظّنّ إنّ بعض الظنّ إثم (1).
يعنى: از گمان بد نسبت به يكديگر دورى نمائيد، كه بعضى از گمان ها، گناه محسوب مى شود.
و سپس از چشم من ناپديد شد و ديگر او را نديدم تا آن كه به محلّ قاصبه رسيدم ؛ و دوباره چشمم بر آن جوان افتاد، در حالى كه مشغول نماز بود و مشاهده كردم كه تمام اعضاء بدنش از خوف الهى مى لرزيد و قطرات اشك از چشمانش سرازير بود.
نزد او رفتم تا از افكار خود عذرخواهى كنم ، چون نمازش پايان يافت و قبل از آن كه من حرفى بزنم ، اين آيه شريفه قرآن را تلاوت نمود: و إ نّى لغفّار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثمّ اهتدى (2).
يعنى: همانا من آمرزنده ام آن كسانى را كه واقعا پشيمان شده و توبه كرده باشند و كردار ناپسندشان را با اعمال نيك جبران نمايند.
بعد از آن ، حضرت برخاست و به راه خود ادامه داد و رفت تا آن كه بار ديگر در محلّى به نام زماله ، او را كنار چاهى ديدم كه مى خواست با طناب و دلو آب بكشد؛ ولى دلو داخل چاه افتاد.
پس دست دعا به سوى آسمان بلند نمود، ناگاه ديدم آب چاه بالا آمد تا جائى كه با دست آب برداشت و وضو گرفت و چهار ركعت نماز به جاى آورد؛ و سپس مشتى از ريگ هاى كنار چاه را برداشت و درون چاه ريخت و قدرى از آن آب آشاميد.
جلو رفتم و گفتم : قدرى از آنچه خداوند به شما روزى داده است به من هم عنايت فرما؟
اظهار داشت: اى شقيق ! نعمت هاى خداوند متعال در تمام حالات در اختيار ما بوده و خواهد بود، سعى كن هميشه نسبت به پروردگارت خوش بین و با معرفت باشى .
شقيق بلخى افزود: بعد از آن ، مقدارى از آن ها را به من عطا نمود؛ و چون تناول كردم همچون آرد و شكر بسيار لذيذ و گوارا بود كه تاكنون به آن گوارائى و خوشبوئى نديده بودم و تا مدّتى احساس گرسنگى و تشنگى نكردم .
بعد از آن ، ديگر آن شخصيّت عظيم القدر را نديدم تا به مكّه مكرّمه رسيدم و او را در جمع عدّه اى از دوستان و اصحابش مشاهده كردم ، پس نزد بعضى از اشخاص كه احتمالاً از دوستان او بود، رفتم و پرسيدم كه اين جوان كيست ؟
پاسخ داد: ابو ابراهيم ، عالم آل محمّد صلوات اللّه عليهم است .
گفتم : ابو ابراهيم چه كسى است؟
جواب داد: او حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام مى باشد.
(1)- سوره حجرات : آيه 12
(2)- سوره طه : آيه 82
منبع: دلائل الا مامة : ص 317، ح 263، مدينة المعاجز: ج 6، ص 194، ح 1936، كشف الغمّة : ج 2، ص 213، فصول المهمّة